نمایشگاه

نمی دونم چرا تفریح و زیدبازیمون توی نمایشگاه، نمایشگاهمون تو مصلی، نمازمون تو دانشگاه، دانشجومون توی ندامتگاه و ندامتگاهمون توی اوین یعنی تفریحگاه و محل زیدبازیمونه...
نتیجه سوفسطاییک: میخواین تفریح و عشق و حال کنین یه سر تشریف ببرین بند شماره فلان اوین
پی نوشت یک: اگه همه چیز درست بشه و سر جاش برگرده بخوای بری نمایشگاه بازم باید بری سه راه اوین. تفریحات سالم شهربازی هم بازم همونجا بود. یعنی یه همچین نقش مهمی این اوین توی زندگی ما بازی می کنه
پی نوشت دو: راستیتش بعضیهامون، قدیمترا، این چرخه رو از اونورش اومدیم. واسه تفریح و عشق و حال زدیم بیرون به جرم اخلال در نظم عمومی و محاربه، گرفتن و انداختنمون اون تو. توی ندامتگاه که یه جور دانشگاس، جوگیر شدیم و بعد از اون فرستادنمون دانشگاه. نمازخونه های بزرگ درست کردیم توی دانشگاه و به راه راست هدایت شدیم و این روزا واسه خرید کتب تولید دانشگاه، میریم به مصلی. غافل از اینکه... .

سپاهان گشت

بالاخره بعد از مدتها در پی یاری و یاوری اعضا و جوارح و دستگاهها و دوایر مسئول و دست اندرکار، به یک سفر یک و نیم روزه اصفهان نایل شدیم. من و بانو که اتفاقا اولین خونه مشترکمون توی اصفهان بوده و یک سالی رو هم اونجا گذروندیم خاطرات خوش و ناخوش زیادی رو از این شهر به یادگار داریم که از حق نگذرم کفه خوشیها به ناخوشیهاش چربش زیادی داره.

وارد شهر که شدم اولین چیزی که تو ذوقم زد زشتی کارگاههای مترو توی خیابون زیبای چهارباغ بود که توی سفر قبلی که فکر کنم حدود سه چهار سال پیش رفتم همچنان باقی موندن. انگار که کسی فعالیتی روشون نکرده باشه. اصلا من نمی فهمم چرا باید اولین خط مترو از جایی بگذره که باید آخرین جای عبور مترو باشه؟ و بعد از اون هم چرا باید اینقدر کند پیش بره.

مقصد بعدی سی و سه پل بود و رودخونه. دریغ و صد افسوس که پل مونده بود بدون رودخونه. زاینده رود که بعضیا زایندگی رو از سرش زیادی می دیدن و می گفتنش زنده رود، دیگه زنده هم نبود. یه بیابون خشک و ترک خورده. قبلترها کم آبی و حتی خشکی کوتاه مدت رود رو دیده بودم ولی از علفهای هرزی که توی بستر ترک خورده و تشنه اش رشد کرده بودن و از قد و قواره شون میشد فهمید که این تو بمیری از اون تو بمیریها نبوده. راستش ابدا دلم نیومد حتی یه عکس از این صحنه که دلم رو جمع کرد داشته باشم.

رفتیم به سمت محله قدیممون، خیابون خاقانی، که حداقل نوستالژی زندگی سالهای اولیه جوونی کمی از این حال و هوای بد دیدن رودخونه بی آب بیرونمون بیاره. دیدن مغازه هایی که سال اول زندگی ازشون مایحتاج زندگی رو میخریدیم به سر و دلمون لبخندی آورد اگر چه ترجیح میدادم مغازه هایی که خاقانی رو تبدیل به مرکز فروش برندهای بزرگ پوشاک کردن رو اونجا نمی دیدم. راستی کیفیت همیشگی و همچنین لیست افتخارات قنادی آندلس باعث خوشحالیم شد.

فرداش رفتیم به بازارهای میدون امام. گمونم اگه اسمشو عوض کنن بذارن میدان تیان آن من و به جای سر و صداهایی که از بعضی مغازه ها پخش میشه موسیقی چینی پخش کنن، با مسماتر باشه. اصلا کنترات بدن خود برادران چینی بیان بشینن کالاهاشون رو عرضه کنن خیلی قشنگتر میشه.

نکته دردآور دیگه واسه من، افت شدید فرهنگ رانندگی توی اصفهان بود. ممکنه هموطنان عزیز اصفهانی خودشون متوجه این قضیه نشن چون این تغییر به صورت درازمدت اتفاق افتاده و زیاد توی چشمشون نمیاد ولی در کمال تاسف باید بگم که اوضاع رانندگی در اصفهان تقریبا فاجعه شده. و ایضا در مورد خلق و خوی خود عزیزان که دیگه اون طراوت و خوشرویی نابی که ما از اصفهانیها سراغ داشتیم، خیلی نایاب شده بود.

توی این سالهایی که اصفهان نرفته بودم خیلی چیزا عوض شده بودن. از شکل و شمایل شهر گرفته تا خلق و خوی مردم. اما راستش به نظر من، مردم نتونسته بودن نه خودشون و نه شهرشون رو به سمت و سویی ببرن که ازشون به عنوان مردم دلسوز و زحمتکش اصفهان انتظار داشتم.

خیلی اتفاقهای دیگه و صحنه های نه چندان خوشایند واسمون پیش اومد که اگه بنویسمشون "سپاهان گشت نوشت"م خیلی سیاه میشه پس بیخیالش میشم.


اما دیگه گمون نکنم "دلم بخواد به اصفهان برگردم" مگه اینکه مجبور باشم

خوش نشینی

خیلی سعی می کنیم خودمون رو خوشحال نشون بدیم از اینکه قراره از محیط گند این آپارتمان به صورت کاملا دلبخواه خارج بشیم و بریم یه جای گند دیگه رو با قیمت بالاتر و احیانا همین متراژ (دیگه از این کوچیکتر گمونم نساخته باشن) بگیریم و بچپیم توش. مستاجراش خیلی خوب لذت توفیق اجباری این نقل و انتقال رو می فهمن. از قدیم فرموده بودن: اجاره نشینی و ... .

صد سال زندگی؟

نقل می کنن که: یارو رفت پیش حکیم الحکما که چه کنم که صد سال عمر کنم.

دکتره پرسید: اهل آلکوهولیجات که نیستی؟ 

فرمود: استغفرا... 

- سر و دلت که اینور و اونور نمی پره؟

+ لا اله الا ا...

- مسافرتهای دور و دراز به جاهای بلاخبز که نمیری؟

+ خیر عزیز

- ....

+ ابدا

- ....

+ بلا به دور

....


بعد این همه دکتر بلند شد بهش گفت: آخه بی پدر، صد سال عمر میخوای که چه غلطی باهاش بکنی؟؟؟


نتیجه اخلاقی: ندارد

نتیجه منطقی: ندارد

* اصولا همیشه از حرفهای بچه مثبتانه ای که نتیجه گیری ازش میشه، متنفرم.

میل کردن شکر در جی میل

تا بحال صدها بار شده که بعد از زدن دکمه ارسال ایمیل بزرگترین آرزوم وجود یه گزینه شکرخوری برای برگردوندن ایمیل بوده. خوشبختانه در جیمیل همچین خاصیتی وجود داره برای فعال کردنش لازمه مسیر زیر رو دنبال کنین:

Setting ---> Labs

بعد از اون در باکس کوچیک جستجو عبارت undo send رو جستجو کنین. بعد از پیدا شدن اون رو Enable کنین. از این به بعد بعد از ارسال هر ایمیل سی ثانیه فرصت دارین که پشیمون بشین و از ارسال ایمیل جلوگیری کنین البته اگه عملیات دیگه ای رو قبل از این سی ثانیه انجام نداده باشین.

در عمل این گزینه ایمیلی رو از نیمه راه برنمیگردونه بلکه ارسال هر ایمیلی رو به تاخیر میندازه تا فرصتی برای پشیمونی ایجاد بشه.


پ.ن. کاشکی این زبون صاحبمرده هم یه همچین دکمه "شکر خوردم"ی داشت که بعضی وقتا مجبور به شکرخوری نمیشدم